غرور مقدس...

ساخت وبلاگ
پاییز قصد عقب نشینی نداشت همه گلوله هایش را خرج کرده بودآخرین گلوله را که شلیک کرد دیگر پشت سنگری که داشت آرام گرفت و نشست لشکر زمستان با ترس به او نزدیک میشد پاییز داشت به زمستان فکر میکرد که سالهای گذشته نیازی به جنگ نبود  نگاهی به لشکرش که حالا همگی روی زمین افتاده بودند انداخت  زمین پر بود از اجساد سربازان پاییز لشکر زمستان نزدیک و نزدیک تر میشد پاییز دوباره اتفاقات را مرور کرد زمستان پدر در دام فرزندان ناخلف زندانی شده بود و حالا فصل به دست فرزندان ناپخته و سبک سر می افتاد فرزندانی که نه آیین سرد شدن را میدانستند و نه از برف سر رشته ای داشتند آن ها فقط سوز داشتند، زمستانی سرد و بی روح و بعد پاییز تصمیم گرفته بود امسال روبروی لشکر زمستان مقاومت کنند و فصل را به آنها واگذار نکند رشته افکارش با صدای مسلح شدن هفت تیر پسر بزرگ تر زمستان پاره شد و بعد سردی پاییزانه ی لوله هفت تیر زمستان را روی شقیقه اش حس کرد و بعد گفت: با این کارت همه چیز را بهم میریزی و بعد صدای شلیک گلوله تکه های پاییز روی زمین افتاد کنار سایر سربازانش و بعد حکومت زمستان قلابی شروع شد پ ن: اندر حکایات زمستان گرم و پاییز قدرتمند پ ن: زمستون فقط اونجایی که ادمای خونه دار دوست دارن سرد بشه و برف بیاد و آدمهای بی سرپناه دعا میکنن که سرد نشه و برف نیاد غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 136 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 16:52

از خانه دوستی بعد از اینکه زلزله شد آمدیم بیرون تا نگاهی به خیابان ها بندازیم و وضع مردم را تماشا کنیم برای من زلزله بعد از تجربه کرمانشاه دیگر هیجان انگیز نبود با اینکه از این لرزه یواش ترسی به دل نداشتم اما خیلی هم آرام نبودم مدام خانه ها را نگاه میکردم، کوچه های پر از ساختمان های نیم بند را و آدم هایی که چنتا چنتا از آن ها بیرون میزدند و بعد فکر میکردم اگر میشد آن چیزی که نباید، چه وانفسایی میشد. زن ها با دم دستی ترین لباس ها بیرون پریده بودند و بچه ها همان لباس خانه را به تن داشتند. پمپ بنزین در چشم‌بهم زدنی به صف کیلومتری رسید و ترافیک در خیابان از جلوی در پارکینگ ها شروع شد سوپر مارکتی آب معدنی را چهار هزار تومن میفروخت و راننده های اسنپ و تپسی بعضا سعی میکردن چیزی بیشتر از قیمت نجومی اپراتورهای خود را بگیرند. در یکی دو پمپ بنزین حتی کار به یقه کشی هم رسید. همینطور که قدم میزدم تلفن زنگ زد و خواهرم پشت تلفن جویای حالم شد خواهر زاده کوچکم طبق معمول پرید و گوشی را گرفت و شروع به صحبت کرد کلمه اول کلمه دوم و بعد برای ادای کلمه سوم زبانش یک ثانیه گرفت یک دفعه جاخوردم و بغض کردم به خواهرم با لحن لرزان گفتم چرا صدایش اینجور شد گفت کمی ترسیده  گوشی را دوباره به دست او دادن و تا مطمئن نشدم لکنت از زبانش نرفته تماس را قطع نکردم. در تمام مدت همه چیز مدام به صورت موازی در ذهنم به کرمان غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 138 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 16:52

روحانی شاید این روزها بیشتر از هر زمان دیگری در زندگیش احساس تنهایی کند. رییس جمهور منتخب بیست و سه میلیون رایی که حالا در مواجهه با سخت ترین بحران دوران ریاستش بی یار تر از هر زمان دیگری است. کمی به عقب برمیگردم به زمانی که هنوز یک سال هم از آن نگذشته. سلبرتی ها و هوادارانی که مردم را از ترس باقی نامزد ها به سمت روحانی کیش میدادند و تنها راه علاج مشکلات را اعتماد دوباره ملت به روحانی میدانستند. حالا در این مدت کم چه اتفاقی افتاده که دور روحانی در مصاف با این چالش سخت خالی تر از هر زمان دیگری شده؟ . اتفاقات و شعار ها و فریاد های روبروی سر در دانشگاه تهران را که با خودم دوباره مرور میکنم ذهنم ناخود آگاه به یاد صحنه ای مشابه اما با چینشی متفاوت می افتد شب های واپسین انتخابات و دانشجویانی که روبروی همین سردر برای حمایت از او فریاد میزدند و در اثبات او ساعت ها بحث میکردند.. پ ن: صحبت، صحبت حمایت از دولت و نادیده گرفتن ناکارآمدی و نارضایتی ها نیست صحبت تب تندی است که زود سرد میشود داستان سرمایه گذاری غلط است داستان آدم هایی است که پشتوانه ی قابل اتکایی نیستند... پ ن: روحانی تنها نیست چون رییس جمهور  حمهوری اسلامی ایران است. پ ن: صحبت هایی هست, منتها اگر این اینترنت گرامی و وی پی ان های شلوغ مهلت دهند غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 122 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 16:52

یادم هست کمی قدیم تر از این روزها اگر خانواده ای هوس کباب میکرد یا میرفت در یک کبابی و میخورد یا کباب را بهانه رفتن به طبیعت میکرد و آنجا بساطی به پا میکرد و یا اگر مجبور میشد در خانه درست کند به خاطر بلند شدن دود و مزه اش، یکی دو لقمه راهم‌ درِ خانه همسایه ها میفرستاد. . فقر به جز اینکه یک حقیقت است، یک مفهوم نسبی نیز هست در شهری که همه نان و ماست بخورند کسی آن فرد دیگر را فقیر خطاب نمیکند حتی اگر یکی دو نفر هم وعده گوشت سر سفره شان باشد باز باقی مردم به هم نگاه میکنند و دلشان کمی آرام می شود اما امان از آن زمانی که عده ای از مردم شهر نه تنها وعده غذایشان چرب تر شود بلکه با این وعده غذایی پز هم بدهند از آن به بعد دیگر فقط خدا باید به داد دل باقی مردم برسد. داستان امروز دلسوزی های خاله خرسه سلبرتی ها همین قصه است تمام روزهای سال را روی فرش های قرمز و مهمانی های آنچنانی و لباس های رنگ و وارنگ زندگی میکنند و صفحات مجازیشان آه از نهاد مردم بلند میکند ولی حرف از اعتراض و همدردی با مردم هم میزنند . میگویند روزی در یک مدرسه غیر انتفاعی در یک نقطه پولدار نشین، معلم موضوع فقر را برای انشا مقرر میکند فردا هم یکی از بچه ها انشایش را برای بقیه میخواند: به نام خدا یک روز یک خانواده ای بود که خیلی فقیر بود خدمتکارشان فقیر بود راننده شان فقیر بود آشپزشان فقیر بود باغبانشان فقیر بود و ... غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 105 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 16:52

به گزینه ها نگاه کنید گزینه دو گزینه تفریحی و شوخی است اصلا محتوای درستی ندارد، پیام رسان بودن یا رسانه بودن صرفا یک لفاظی است گزینه اول هم با تاکید بر قید راه اندازی دوباره مخاطب را از خودش دور میکند اما گزینه سه با قید «به کار خود ادامه دهد» بدون شرط، چشم مخاطب را میگیرد و اینطور به نظر میرسد که گزینه اصلی خود اوست اما در واقع رقابت اصلی بر سر گزینه یک و دو ست و برنده نهایی هم آشنا و تفکرات اوست تلگرام یا هر پیام رسان و شبکه اجتماعی دیگری بدون ترویج خشونت و تروریسم و نفرت پراکنی به چه کار آشنایان می آید بدون اینکه کار و کاسبی آن ها را تعطیل کند؟ پ ن: از پشت کوه نیامده ایم آقای آشنا پ ن: چه کسی میتواند از حذف، خشونت و تروریسم و نفرت پراکنی و محتوای مستهجن از تلگرام بدش بیاید و آن را شرط راه اندازی دوباره تلگرام قرار ندهد؟ آیا می دانید دامنه درخواست ها و همچنین همکاری شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها با دولت های دیگر در اروپا و آمریکا چه ارتباط تنگاتنگ و شانه به شانه ایست؟ پ ن: بعضی ها آمده اند تا آمد نیوز ها نروند غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 136 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 16:52

+میگن سی ساله خونتون نرفتی! آخه چرا؟؟ (عکس را از لای یک دفترچه قدیمی در می آورد کمی به آن نگاه میکند و آرام جلوی مرد میگذارد، مرد نگاهی گذرا به عکس میکند) +به خاطر یه عکس؟؟ _نه این دفترچه هم هست (دفترچه را می چرخاند به سمت مرد و آرام هل میدهد به طرف او، مرد نگاهی به دفترچه میکند و یک ورق را تکان میدهد) +به خاطر یه عکس و یه دفترچه قدیمی سی ساله خونت نرفتی؟! داری باهام شوخی میکنی؟ _مسئول اعزام منطقه بودم... پ ن: از سری قصه هایی که قرار شد کامل کننده اش ذهن شما باشد. پ ن: دیالوگ ها خیالی است.. غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 16:52

19دی ماه این تاریخ مناسبت های مختلفی داره از قیام مردم قم تا مثل همین پارسال سالروز فوت حاج آقا ولی مهم ترین خبرش برای ما اینها نبود خبر پیدا شدن و اومدن تو گرچه تیتر یک خبرگزاری های دنیا نبود ولی برای ما مهم ترین خبر دنیا بود البته تو بین شلوغی های این خبر یک خبر کوچیک و بی اهمیت هم وجود داشت که تو موج خبر تو گم شد به دنیا اومدن نوزادی با کله قرمز در یکی از بیمارستان های تهران اون خبر مهم  و این خبر کم ارزش یه نقطه مشترک داشت مادر اون نوزاد کله قرمز خواهر اون گمشده ی پیدا شده بود چند وقت بعد مادر اون نوزاد وقتی دست و بالش به بچه تازه به دنیا اومدش بند بود از توی ماشین تشییع پیکر برادرش رو نگاه میکرد... نوزده دی سالروز پیدا شدن پیکر مفقود تو بود نه هیچ مناسبت دیگه ای #شهید_محمد_جعفر_حائری پ ن: در مقابل اومدن تو انگار من رفته بودم... غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 16:52

متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. (داخل رینگی بچه های شیفت صبح بعد از خوردن نهار دراز شده اند و چرت میزنند، ظهیر جلوی در می آید و چند بار محکم به درب رینگی میزند) +خادما پاشن، زائرا دارن میان تو یادمان ، بپاشید ببینم (به جز دو سه نفر کسی بلند نمی شود، فقط از این پهلو به آن پهلو میشوند، ظهیر دوباره به درب میزند و این بار لحنش را عوض میکند) +با عرض معذرت، زائرین محترم بیدار شن، خادما دارن میان تو یادمان (با این جمله ظهیر رینگی از خنده منفجر میشود و بچه ها یکی یکی از جا بلند میشوند و لباس ها را مرتب میکنند اسفندی سراغ جایگاه اسفند میرود، از انبار، ذغال ها را برمیدارد و اسفندها را چند مشت توی جیبش میریزد، تکه کارتون را هم برای باد زدن برمیدارد مسئول قرآن گرفتن هم با تشریفات خودش قرآن را از روی میز برمیدارد و راه می افتد و ..) +کرییییمممم پاشو...کرررریییم غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 132 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 16:52

به شدت نیازمند یه دخمه کوچیک و نقلی برای اوقات تنهایی که تایمشون هم خیلی زیاده هستم یه دخمه ای که دیواراش برای خودم باشه بتونم تا سقف چیز میز بچسبونم روش یه طرفش کلا تخته باشه یه گوشش میز تحریر اگه یه تشک بالش هم داشته باشه خوبه به شدت احساس نیاز دارم بهش اصلا یه وضعی.. پ ن: تنهایی مثل نوشابست یا هر چیز مضر ولی خوشمزه ی دیگه لذت بخشه ولی اثار جبران ناپذیری بر روح میذاره پ ن: تنهایی که در پ ن بالا ذکر شده، از نوع اون تنهایی های رایج ضد اجتماع نیست خلق یه دنیای اختیاری مطابق با اجزای ذهنیه که توش بهره وری ذهن به حداکثر خودش میرسه و عموما انسان های دیوانه خواهان همچین چیزی هستند چون بعد مدتی شما رو به شدت دچار اشتباهات محاسباتی بین دنیایی میکنه پ ن: میدونم پ ن بالایی خیلی پیچیده شد غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 144 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 16:52

(از پنجره به بیرون نگاه میکند) +امسال آسمون خشکه خشکه، نه بارونی نه برفی _اره والا نفرین شده اسمون امسال +گذشته از اینا چه ضرری کردم امسال.. _چطور؟ +کلی رفتم بارونی و چکمه خریدم برای زمستون حالا مجبورم مثل خل و چلا بپوشمشون برم بیرون (از پنجره مشرف به زمین بیرون را نگاه میکند و در فکر فرو رفته) +آقا حجت.. _(خیره مانده) +آقا حجت! _بله..بله خانم +چاییت یخ کرد! دومین بار برات عوضش میکنما! کجایی؟ بده عوض کنم برات _عه ببخشید خانم (با دستش به بنده لیوان میزند) نه خوبه وقت خوردنشه، (قندی در دهان میگذارد و یک باره چای را سر میکشد و باز به بیرون نگاه میکند) امسال آسمون خشکه خشک... +آره والا..یه چیکه آب نیست.. حجت چی میشه زمین؟ _تا وقتی بارون نیاد هیچی...روزا میرم هی زمین رو بیل میزنم به خودم میگم فردا بارون میاد.. پ ن: از وقتی این عکس از نماز باران رو دیدم مدام به چهره و حالت این مرد فکر میکنم و به اینکه ما چقدر نعمت های خدا رو میفهمیم و درک میکنیم و برای نبود یا کمبودشون سوگوار میشیم و دوباره میریم در خونه خدا و ازش درخواست میکنیم گاهی نگاه ما به نعمت های خدا اینقدر روتین و طلبکارانست که حتی در نبودش سراغش رو هم نمیگیرم اگرم بگیریم از بنده خدا میگیریم نه خودش پ ن: برای باریدن بارون و برف دعا کنیم اما هدفمون راه رفتن زیرش و عکس گرفتن باهاش نباشه که اونم خوبه ولی این بار دعا کنیم غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 16:52